زیبایی (مترادف)

مترادفات قرآنی زیبایی

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «زهرة»، «نضرة»، «بهجة».

مترادفات «زیبایی» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
زهرة ریشه زهر مشتقات زهر
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِۦٓ أَزْوَٰجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ
نضرة ریشه نضر مشتقات نضر
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ
بهجة ریشه بهج مشتقات بهج
أَمَّنْ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءً فَأَنۢبَتْنَا بِهِۦ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنۢبِتُوا۟ شَجَرَهَآ أَءِلَٰهٌ مَّعَ ٱللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ

معانی مترادفات قرآنی زیبایی

«زهرة»

زهر: «و لا تمدن عينيك إلى ما متعنا به أزواجا منهم‏ زهرة الحياة الدنيا» طه: 131. در مجمع گويد: زهرة الحياة الدنيا زيبائى آن است و زهرة (بفتح هاء) نيز جايز است و زهره غنچه‏اى است كه با صفا نمايد و از آنجهت بهر چيز نورانى زاهر گويد و معنى حديث در وصف حضرت رسول صلى الله عليه و آله‏ «كان‏ أزهر اللون». از آن‏ است يعنى رنگش نورانى بود جوهرى نيز آنرا طراوت و زيبائى دنيا گفته.

طبرسى فرموده: در آيه ميشود «زهرة» حال باشد از «به» و از «ما متعنا به» يعنى چشم ندوز باقسام متاعيكه بآنها داده‏ايم حال آنكه آن رونق دنياست. بيضاوى چند وجه نقل كرده از جمله گويد: زهره منصوب است بفعل محذوف كه‏ «متعنا به» بآن دلالت دارد.

اين معنى در صورتى است كه مراد از ازواج انواع نعمتها باشد چنانكه طبرسى فرموده و اگر غرض اقسام كفار باشد چنانكه زمخشرى گفته و الميزان نقل كرده و ضمير «منهم» تأييد ميكند آنوقت معنى عوض ميشود ولى انواع نعمتها بودن بهتر است.[۱]

«نضرة»

نضرة و نضارة يعنى زيبائى و (جمال و خلوص) در آيه گفت:

نضرة النعيم‏- المطففين/ 24 (در چهره ابرار و بهشتيان و رخسارشان نشاط و شادمانى نعمت‏هاى بهشتى نمايان است) يعنى درخشش و فروغ نعمت‏ها. و گفت:

و لقاهم نضرة و سرورا- الانسان/ 11 فعل اين واژه‏ نضر- ينضر و اسم فاعلش‏ ناضر است كه‏ نضر- ينضر- نيز گفته شده آيه:

وجوه يومئذ ناضرة إلى ربها ناظرة- القيامة/ 22 و عبارت‏ نضر الله وجهه- كه جمله‏ايست دعائيه يعنى خداوند چهره‏اش شادمان و نورانى كند.

أخضر ناضر- شاخه‏اى سبز و زيبا. نضر و نضير- يعنى طلا و زر بخاطر روشنى و پاكى آن.

قدح‏ نضار- جامى زرين و خالص مانند شمش طلا. اما قدح‏ نضار- بصورت مضاف و مضاف اليه يعنى كاسه‏اى كه از چوب شوره‏گز ساخته شده. (درختى است كه بهترين ظروف از آن ساخته ميشود).[۲]

«بهجة»

البهجة يعنى خوشرنگى و ظهور سرور و شادى، خداى عز و جل گويد:

(حدائق ذات بهجة- 60/ نمل) (باغهاى سرور افزا و زيبا) و قد بهج- كه اسم فاعلش- بهيج- است يعنى شادمان و مسرور شد، و آيه (و أنبتنا فيها من كل زوج‏ بهيج‏- 7/ ق) (و در آن از هر زوجى شكوفا رويانديم). كه‏ بهج‏- هم گفته شد، مثل سخن اين شاعر:... ذات خلق بهج‏ (داراى خلقتى و آفرينشى شادمان و مسرور).

اما كلمه- بهوج- از اين واژه نيامده است.

ابتهج‏ بكذا- بوسيله آن، شادمانى و اثر مسرت در چهره‏اش آشكار شد و همينطور است- أبهجه‏ كذا: شادش كرد.[۳]

ارجاعات

  1. قاموس قرآن، ج‏3، ص: 184-183
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 353-352
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 317