دین (مترادف)
مترادفات قرآنی دین
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «دین»، «شریعة»، «ملّت».
مترادفات «دین» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
دین | ریشه دین | مشتقات دین | إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلْإِسْلَٰمُ وَمَا ٱخْتَلَفَ ٱلَّذِينَ أُوتُوا۟ ٱلْكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلْعِلْمُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِـَٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلْحِسَابِ
|
شریعة | ریشه شرع | مشتقات شرع | شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحًا وَٱلَّذِىٓ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِۦٓ إِبْرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓ أَنْ أَقِيمُوا۟ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا۟ فِيهِ كَبُرَ عَلَى ٱلْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ ٱللَّهُ يَجْتَبِىٓ إِلَيْهِ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِىٓ إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ
|
ملّت | ریشه ملل | مشتقات ملل | ثُمَّ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ أَنِ ٱتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَٰهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلْمُشْرِكِينَ
|
معانی مترادفات قرآنی دین
«دین»
دين (وام و بدهى) دنت الرجل- از او وام گرفتم.
أدنته- با وام دادن او را وامدار و مقروض كردم.
ابو عبيده مىگويد: دنته يعنى باو وام دادم نه از او وام گرفته
و دنته- يعنى از او وام گرفتم.
شاعر گويد:ندين و يقضى الله عنا و قديرى/مصارع قوم لا يدينون ضيعا (وام مىگيريم و خداى وام ما را اداء مىكند براستى مردم بىنياز از وام، يعنى مالدارانى را در آوردگاهشان ديديم كه شكست خورده بودند وامى هم نداشتند و همگى با سر و پشت بخاك افتادند و از بين رفتند).
أدنت- مثل- دنت- است يعنى وام گرفتم و نيز أدنت يعنى أقرضت- بوام دادم.
تداين و مداينة- پرداخت بدهى است.
خداى تعالى گويد: إذا تداينتم بدين إلى أجل مسمى- 282/ بقره).
يعنى: (وقتى بيكديگر براى زمان معينى قرض مىدهند).
و آيه من بعد وصية يوصي بها أو دين- 11/ نساء).
الدين- پرستش و پاداش و بطور استعاره در باره شريعت بكار مىبرد.
دين- مثل- ملت- است ولى آنرا باعتبار پرستش و اطاعت از شريعت دين مىگويند.
خداى تعالى گويد: إن الدين عند الله الإسلام- 19/ آل عمران).
و و من أحسن دينا ممن أسلم وجهه لله و هو محسن- 125/ نساء).
يعنى طاعت و پرستش و آيه و أخلصوا دينهم لله- 146/ نساء).
خداى تعالى گويد: يا أهل الكتاب لا تغلوا في دينكم- 171/ نساء). كه تشويقى است بر پيروى نمودن دين پيامبر اسلام (ص) كه ميانه و گزيده اديان است، چنانكه فرمود: و كذلك جعلناكم أمة وسطا- 143/ بقره).
در لا إكراه في الدين- 256/ بقره).
گفتهاند: يعنى در طاعت و پرستش كه در حقيقت جز با اخلاص، و پاكدلى ممكن نيست و در اخلاص هيچگاه اكراه و بىميلى نيست.
و گفتهاند: آيه لا إكراه في الدين- 256/ بقره). مخصوص به اهل كتاب است كه در حال پرداخت جزيه در كمال رغبت هستند و اكراهى ندارند.
و آيه أ فغير دين الله يبغون- 83/ آل عمران) يعنى اسلام، (آيا غير از اسلام شريعتى را مىخواهيد).
بنابر آيهاى كه گفت: و من يبتغ غير الإسلام دينا فلن يقبل منه- 58/ آل عمران) و بر اين اساس آيه هو الذي أرسل رسوله بالهدى و دين الحق- 33/ توبه) است و آيه و لا يدينون دين الحق- 29/ توبه).
و و من أحسن دينا ممن أسلم وجهه لله و هو محسن- 125/ نساء).
و آيه فلو لا إن كنتم غير مدينين- 86/ واقعه) يعنى بدون پاداش و جزاء. المدين و المدينة: خدمتكار مرد و زن.
ابو زيد انصارى مىگويد: دين فلان يدان وقتى گفته مىشود كه عمل مكروه و ناپسندى بر او تحميل شود. و نيز گفتهاند: معنى فوق در باره خدمتگذار از- دنته- است يعنى در برابر خدمتش پاداش به او دادم بعضى هم نام شهر مدينه را از اين باب مىدانند.[۱]
«شریعة»
الشرع: راه روشن و واضح.
شرعت له طريقا: راهى برايش باز كردم.
الشرع: مصدر است، بعدا بصورت اسم براى راه، بكار رفته كه آن را- شرع و شرع و شريعة- گفتهاند، سپس براى راه خدايى و الهى استعاره شده است.
در آيه: (شرعة و منهاجا- 48/ مائده) شرع اشاره به دو امر است:
اول- در معنى سرشت و نهاد و آنچه را كه خداى تعالى انسان را بر آن آفريده و مسخر گردانيده و آن راهى است كه آن را اراده و قصد كرده است و نتيجتا به مصلحت بندگان و آبادانى بلاد بازمىگردد همانست كه در آيه زير به آن اشاره شده است كه:
(و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا32/ زخرف).
دوم- شرع يعنى آنچه را كه خداوند از دين براى انسان مقدر كرده است و او را با اختيار در برگزيدن آن و هدف قرار دادن آن امر فرموده و از آنچه كه شريعتهاى گوناگون در آن اختلاف كردهاند و نيز آنچه را كه نسخ و جابجايى، آن را پيش مىآورد، آيه زير بر اين معنى دلالت دارد كه: (ثم جعلناك على شريعة من الأمر فاتبعها- 18/ جاثيه) يعنى: (آنگاه تو را بر شريعتى از امر و دين قرار داديم پس آن را- پيروى كن و هوسهاى كسانى را كه ناآگاهند و نمىدانند، پيروى مكن).
ابن عباس گفته است: الشرعة: ما ورد به القرآن، و المنهاج: ما ورد به السنة:يعنى: (شرعة: راه و پيروى كردن از قرآن و منهاج: راه و پيگيرى سنت است).
و آيه: (شرع لكم من الدين- 13/ شورى) اشاره به اصولى است كه تمام كيشها و آئينها در آن مساويند و نسخ در آن صحيح نيست مثل معرفت و شناخت خداى تعالى، مانند آنچه كه آيه:
(و من يكفر بالله و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الآخر- 136/ نساء). به آن دلالت دارد.
عدهاى از علماء گفتهاند- شريعت از اينجهت اينچنين ناميده شده كه تشبيهى است به- شريعة الماء: يعنى هر كسى به راستى راهى راست و مستقيم به آب و آبشخور پيدا كند به حقيقت سيراب و پاكيزه مىشود و منظور از سيراب شدن يا- الرى- چيزى است كه حكماء گفتهاند:
«كنت أشرب فلا أروى فلما عرفت الله تعالى رويت بلا شرب» (نوشيدم، سيراب نمىشدم، همينكه خداى تعالى را شناختم- بدون نوشيدن سيراب شدم) و منظور از پاكيزه شدن يا تطهير آن چيزى است كه خداى تعالى گويد:
(إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا- 33/ احزاب) و در آيه: (إذ تأتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعا- 163/ احزاب) شرعا- جمع- شارع- است.
(ماهىها گروه گروه روز شنبهشان به سويشان مىآمدند).
شارعة الطريق: جمعش- شوارع- است (يعنى گذرگاهها، و خيابانها).
أشرعت الرمح: نيزه را به سويش مستقيم گرفتم.
شرعته فهو مشروع: به طريق شرع انجامش دادم و شرعى است.
شرعت السفينة: بادبان كشتى را برافراشتم تا حركتش دهد و به يك سوى هدايتش كند.
هم فى هذا الأمر شرع: آنها در اين كار يكسانند يعنى با هم شروع مىكنند، شرعك من رجل زيد: اين اندازه كافى است كه زيد را طلب كنى يعنى او كسى است كه در كارش تو را وارد مىكند يا تو او را در كارت وارد مىكنى. الشرع: نامى است مخصوص تارهاى عود.[۲]
«ملّت»
ملت مثل دين است و اسمى است براى آئين كه خداوند براى بندگانش مقرر داشته و بر زبان انبياء جارى شده تا با عمل كردن به دين خدائى به قرب و جوار حق برسند، تفاوت معنى ملت با دين در اينست كه- ملة- فقط به پيامبرى اضافه ميشود كه آن آئين باو مستند است مثل:
فاتبعوا ملة إبراهيم- آل عمران/ 95 و اتبعت ملة آبائي- يوسف/ 38.
واژه- امت- به خداوند و هر كدام از امت پيامبر صلى الله عليه و اله اضافه نميشود فقط در حاملين دين (پيامبران) بكار ميرود نه به ديگران مثلا- ملة الله، ملتي، ملة زيد- هيچگاه گفته نميشود بلكه دين الله و دين زيد بكار ميرود همانطور كه-الصلاة ملة الله- گفته ميشود يعنى نماز ملة خداست بمعنى- دين- بلكه واژه دين بكار ميرود.
اصل ملة از إملال است يعنى نوشتن نامه خداى تعالى در مورد نوشتن معاهده وام و پيشه و داد و ستد ميفرمايد:
و ليملل الذي عليه الحق- البقره/ 282.
فإن كان الذي عليه الحق سفيها أو ضعيفا أو لا يستطيع أن يمل هو فليملل وليه- البقره/ 282.
يعنى اگر مديون در اثر كم خردى و ناتوانى نتوانست امضاء كند يا بنويسد سرپرست او اين كار را انجام دهد.
گفتن- ملة- بمعنى دين باعتبار چيزى است كه خداوند تشريع فرموده.
ولى بكار بردن- دين- در اين مورد به اعتبار كسى است كه آنرا اقامه ميكند و به آن عمل مينمايد زيرا معنى- دين- طاعت و بندگى و عبادت خداست- اما- ملة با فتحه حرف- م- بمعنى آتش است و خبز ملة- نانى كه روي آتش مىپزند،- مليل- چيزى است كه در آتش مياندازند، مليلة- حرارتى كه انسان احساس ميكند- مللت الشىء- از آن دلگرم شدم- أمللته من كذا- او را وادار نمودم بر اينكه از آن كار دورى كند، در سخن پيامبر صلى الله عليه و اله آمده است كه:
«تكلفوا من الاعمال ما تطيقون فان الله لا يمل حتى تملوا».
از انجام كارها آنچه را كه طاقت و توان داريد بپذيريد و خود را بآنها وادار كنيد زيرا خداوند تا شما رو گردان نشويد و اعراض نكنيد از شما اعراض نميكند.
در اين حديث ملالت براى خداوند اثبات نميشود بلكه مقصود اينست كه شما ملول ميشويد و به خداوند ملالت نميرسد[۳]