خورشید و گرما (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی خورشید و گرما

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «شمس»، «ضحی»، «حَرّ»، «حرور».

مترادفات «خورشید و گرما» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
شمس ریشه شمس مشتقات شمس
مُّتَّكِـِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلْأَرَآئِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا
ضحی ریشه ضحی مشتقات ضحی
وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَىٰهَا
حَرّ ریشه حرر مشتقات حرر
فَرِحَ ٱلْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَٰفَ رَسُولِ ٱللَّهِ وَكَرِهُوٓا۟ أَن يُجَٰهِدُوا۟ بِأَمْوَٰلِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَالُوا۟ لَا تَنفِرُوا۟ فِى ٱلْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا۟ يَفْقَهُونَ
حرور ریشه حرر مشتقات حرر
وَلَا ٱلظِّلُّ وَلَا ٱلْحَرُورُ

معانی مترادفات قرآنی خورشید و گرما

«شمس»

الشمس‏: قرص خورشيد و همچنين نورى كه از آن منتشر مى‏شود آيات: (و الشمس تجري لمستقر لها- 38/ يس) (و خورشيد به قرارگاهش روان است).

(الشمس و القمر بحسبان‏- 5/ الرحمن) (خورشيد و ماه نظم و حسابى دارند). شمس‏ يومنا و أشمس‏: روزمان آفتابى شد.

شمس‏ فلان‏ شماسا: او چموشى و ضديت كرد و آرامش نيافت كه تشبيهى است از عدم استقرار و حركت خورشيد.[۱]

«ضحی»

الضحى‏: گسترش نور خورشيد در نيمروز و ادامه يافتن روز و آن زمان يعنى نيمروز به همان جهت- ضحى- ناميده شده- در آيات گفت:

(و الشمس و ضحاها- 1/ شمس) (إلا عشية أو ضحاها- 46/ نازعات)(و الضحى و الليل‏- 1/ ضحى)(و أخرج ضحاها- 29/ نازعات)(و أن يحشر الناس‏ ضحى‏- 59/ طه).

(اينكه مردم در نيمروز فراهم آيند و جمع شوند). ضحى‏، يضحى‏ در تابش آفتاب قرار گرفت.

و گفت: (و أنك لا تظمؤا فيها و لا تضحى‏- 119/ طه) يعنى تو از گرماى خورشيد مصون هستى و تشنه نمى‏شوى.

تضحى‏: ناهار خورد، مثل- تغدى: ناشتايى خورد.

ضحاء و غداء: غذاى ظهر و چاشتگاهى است.

ضاحية كل شي‏ء: قسمتى و ناحيه‏اى از هر چيزى كه روشن و آشكار است.

ضواحي‏: كرانه‏هاى روشن آسمان.

ليلة اضحيانة: شبى چون روز روشن.

أضحية: گوسپند قربانى عيد أضحى‏ جمعش- أضاحي‏- است كه: ضحية: ضحايا، و أضحاة و أضحى‏- نيز گفته شده، اينگونه نامگزارى براى آن روز يعنى (عيد قربان) در شرع براى سخنى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«من ذبح قبل صلاتنا هذه فليعد».

(كسى كه قبل از نماز ما، قربانى كرد بايستى اعاده كند).[۲]

«حَرّ»/«حرور»

الحرارة- (ضد برودت) گرماست، كه بر دو گونه است:

1- حرارتى كه در بدن انسان عارض مى‏شود و بوجود مى‏آيد، مثل حرارت شخص تب دار.

مى‏گويند: حر يومنا- روزمان گرم شد.

حر الريح‏ يحر حرا و حرارة- (باد گرمى است و باد حرارت‏زا است از باب ضرب و سمع) كه در صورت ايجاد حرارت از باد در جسمى آن جسم را، محرور گويند و همينطور حر الرجل- يعنى آن مردم گرم و خشمگين شد.

خداى تعالى گويد: (لا تنفروا في‏ الحر قل نار جهنم أشد حرا- 81/ توبه) يعنى از گرمى هوا در جنگ مگريزيد كه آتش جهنم شديدتر است.

حرور- باد گرم، در آيه (و لا الظل و لا الحرور- 21/ فاطر). (نه سايه و نه باد و هواى گرم).

استحر القيظ- گرماى تابستان شديد شد.

الحرر- يبوست و خشكى كه از تشنگى به كبد عارض مى‏شود، حرة مفرد حر است.

اصطلاح- حرة تحت قرة از همين واژه است يعنى (در باطن داغ و خشمگين و در ظاهر آرام و خونسرد).

حرة- سنگى كه از شدت گرماى هواى سياه شده باشد و در همين معنى بصورت استعاره، استحر القتل- يعنى كشتار شدت گرفت، بكار رفته است.

حر العمل- سختى و شدت گرماى كار، و گفته‏اند:

إنما يتولى‏ حارها من تولى قارها- يعنى كسى كه سختى آن را تحمل كرده، سهولت آن را هم عهده‏دار مى‏شود. حرية آزادى، حر و آزاد نقطه مقابل عبد و بنده است مى‏گويند حر بين‏ الحرورية آزاديكه بطور مطلق آزاد است دو گونه است: اول- كسيكه حكم چيزى عليه او جريان نيافته است مثل آيه (الحر بالحر- 187/ بقره) يعنى حكم غير از او در باره‏اش اجرا نشده.

دوم- بكسى حر گويند كه اخلاق زشت و ناپسند براى دستيابى باموال دنيوى بر وجود او احاطه نداشته باشد مانند: حرص و آزمندى كه نبايد به شخص- حر- چيره باشد و نيز بايستى بسوى عبوديت و بندگى الله روى آورد كه ضد صفات قبلى است و همانست كه پيامبر (ص) اشاره كرده است كه: تعس عبد الدرهم، تعس عبد الدينار.

» (نگونسار و هلاك شد بنده درهم و دينار و زر پرست).

شاعر گويد:و رق ذوى الأطماع رق مخلد (بندگى آزمندان بندگى جاودانه است).

گفته‏اند:

عبد الشهوة أذل من عبد الرق.

- بنده شهوت ذليل‏تر از بنده بردگى است.

تحرير- آزاد كردن انسان 1- يا از بردگى غير و يا از بردگى شهوات كه ذكر شد.

در معنى اول، آيه (فتحرير رقبة مؤمنة- 92/ نساء) آزاد كردن بردگان مؤمن.

در معنى دوم- آيه (نذرت لك ما في بطني‏ محررا35/ آل عمران).

(مادر مريم مى‏گويد: خداوندا نذر كردم فرزندى كه در رحم دارم برايت آزاده‏اى باشد).

گفته‏اند: منظور اينست كه فرزندش را در راهى قرار دهد كه از بهره‏هاى دنيوى و شهوات و منابع دنيا كه قبلا ذكر شد بهره‏مند نشود و منظور در اين سخن خداى تعالى است كه فرمود:

(بنين و حفدة- 72/ نمل).

يعنى پسران و فرزند زادگان، كه او را براى عبادت خداى خالص گرداند.

از همين جهت- شعبى‏ معنى محرر- را در آيه قبل، با اخلاص معنى‏ كرده. مجاهد- او را خادم عبادتگاه مى‏داند. جعفر- معنى- محرر- را آزاد از امور دنيايى مى‏داند، و همه اينها اشاره بيك معنى است.

حررت‏ القوم- قوم را از بندگى و بردگى و حبس رها و آزاد كرده‏ام.

حر الوجه- كسيكه نياز و حاجت، او را به بردگى نمى‏كشاند.

حر الدار- وسط خانه و خير و خوبى آن.

أحرار البقل- تره‏هايى كه ناپخته و با بقيه سبزيجات خام مى‏خورند.

شاعر گويد:جادت عليه كل بكر حرة حرة- در مصراع شعر فوق و عبارت- المرأة بليلة حرة- همه اينها بصورت استعاره بكار رفته (معنى عبارت اين است كه مى‏گويد همسر او شب اول زفاف موفق نشد و لذا براى زن شب سپيدى بود و شب زفاف را ليله شيبا- گويند).

حرير- پارچه بسيار نازك است، خداى تعالى گويد: (و لباسهم فيها حرير-23/ حج) يعنى لباس بهشتيان.[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 348
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 441-440
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 464-640