توجه کردن (مترادف)
مترادفات قرآنی توجه کردن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اقبل»، «توجّه».
مترادفات «توجه کردن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
اقبل | ریشه قبل | مشتقات قبل | |
توجّه | ریشه وجه | مشتقات وجه |
معانی مترادفات قرآنی توجه کردن
«اقبل»
قبل اين واژه در تقدم و پيشداشتى كه متصل يا منفصل از حال باشد بكار ميرود نقطه مقابلش- بعد- است و گفته شده (قبل) و (بعد) در پيشداشت و تقدم چيزى كه به حال متصل باشد بكار ميرود كه در آن صورت نقطه مقابلش- دبر و دبر- است، اين اصل معنى واژه است هر چند كه معانى بيشترى در هر كدام از آنها بكار ميرود پس (قبل) در وجوهى مختلف استعمال دارد.
اول- در مكان بر حسب اضافه شدن به كلمهاى ديگر، پس كسى كه از اصفهان خارج ميشود و به سوى مكه ميرود مىگويد: بغداد قبل از كوفه است و كسى كه از مكه خارج ميشود و به سوى اصفهان مىآيد كوفه براى او قبل از بغداد است.
دوم- در مورد زمان مثل اينكه مىگويند زمان عبد الملك قبل از منصور دوانيقى است در آيه: فلم تقتلون أنبياء الله من قبل (91/ بقره) (به يهوديان بگو چرا پيامبران گذشته را مىكشتيد).
سوم- در منزلت و موقعيت، مثلا، موقعيت حكومتى عبد الملك قبل از حجاج است.
چهارم: در ترتيب و آموختن فن و صنعت يا علم، مثل: آموختن شكل حروف قبل از خط نوشتن و نگارش، در آيات: ما آمنت قبلهم من قرية (6/ انبياء) قبل طلوع الشمس و قبل غروبها (130 طه).
قبل أن تقوم من مقامك (39/ نمل).
أوتوا الكتاب من قبل (16/ حديد).
كه در تمام آيات اخير واژه (قبل) اشاره به تقدم زمانى است:
قبل و دبر- به طور كنايه به دو عورت پيش و پس گفته ميشود [سوأتين].
إقبال: توجه نمودن و پيش آمدن است مثل استقبال، در آيات:
فأقبل بعضهم (50/ صافات).
و أقبلوا عليهم (71/ يوسف).
فأقبلت امرأته (39/ ذاريات). قابل: كسى است كه دلو را از چاه پيش مىآورد و آنرا مىگيرد. قابلة: زنى است كه نوزاد را هنگام زائيدن مادر پيش مىآورد.
قبلت عذره و توبته و غيره: عذر و توبهاش را پذيرفتم.
تقبلته: به عهده گرفتم، در آيات:
و لا يقبل منها عدل (123/ بقره).
و قابل التوب (3/ غافر).
هو الذي يقبل التوبة (25/ شورى).
إنما يتقبل الله (27/ مائدة).
تقبل: قبول كردن چيزى است بر وجه ثواب مثل قبول هديه و مانند آن.
در آيه: أولئك الذين نتقبل عنهم أحسن ما عملوا (16/ احقاف)[۱]
«توجّه»
معنى اصلى وجه همان چهره و صورت است.
فاغسلوا وجوهكم و أيديكم- المائده/ 6 و تغشى وجوههم النار- ابراهيم/ 50 از آنجا كه وجه يا صورت نخستين عضويست كه بنظر ميآيد و شريفترين عضو ظاهر بدن است براى برخورد اوليه از هر چيزى بكار رفته است و براى بهترين و اولين شكل هر چيز بكار ميرود ميگويند- وجه كذا- و وجه النهار- روى آن چيز و چهره روز.
و چه بسا از ذات هم به وجه تعبير شود در سخن خداى تعالى كه فرمود:
و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الإكرام- الرحمن/ 27 كه گفته شده وجه در اين آيه همان ذات خداوند است و نيز گفته شده مقصود از- وجه- در آيه يعنى توجه به خداى تعالى با اعمال شايسته، در آيه گفت: فأينما تولوا فثم وجه الله- البقره/ 115 و كل شيء هالك إلا وجهه- القصص/ 88 و يريدون وجه الله- الروم/ 38 و إنما نطعمكم لوجه الله- الانسان/ 9 كه گفتهاند- وجه- در تمام اين آيات ذات خداوند است يعنى- همه چيز هلاك شونده است مگر او و همين طور در بقيه آيات ذكر شده.
روايت شده است كه اين معنا را به امام محمد تقى عليه السلام عرضه داشتند فرمود سبحان الله سخن بزرگى و سنگينى گفتهاند- در اين آيات وجهى كه بكار رفته معنايش اينست كه هر چيز از كارهاى بندگان هلاك شونده است و باطل مگر آنچه را كه براى خداوند انجام شود، و بر اين اساس آيات ديگر و آيات:
يريدون وجه الله- الروم/ 38 و أقيموا وجوهكم عند كل مسجد- الاعراف/ 29 كه در آيه اخير گفته شده مقصود همين صورت است صورت استعاره چنانكه ميگوئى- فعلت كذا بيدى- گفتهاند در اين آيه- اقامت همان پايدارى است و وجه هم همان توجه معنى آن است كه ميفرمايد (عبادتتان را در نمازها براى خدا خالص گردانيد و بر اين معنى آيه: فإن حاجوك فقل أسلمت وجهي لله- آل عمران/ 20 و آيه و من يسلم وجهه إلى الله و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى- البقره/ 112 و و من أحسن دينا ممن أسلم وجهه لله- النساء/ 125 و فأقم وجهك للدين حنيفا- الروم/ 30 معنى- وجه- در آيات اخير چنانكه قبلا گفته شد هست يا بطور استعاره بمعنى مذهب و راه شريعت- فلان وجه القوم- يعنى او چهره ملت است مثل عبارات- عينهم و راسهم- است يعنى او چشم و سر مردم و ملت است و از اين قبيل استعارات و گفت: و ما لأحد عنده من نعمة تجزى إلا ابتغاء وجه ربه الأعلى- الليل/ 20 و در آيه آمنوا بالذي أنزل على الذين آمنوا وجه النهار- آل عمران/ 72 يعنى صور النهار- يا روشنائى و چهره روز روشن.
واجهت فلانا- چهرهام را به چهره او مقابل ساختم (رو در رو شدم)- قصد و هدف هم به- وجه- بيان شده و براى- مقصد- جهة- و وجهة- بكار ميرود و اين در وقتى است كه به چيزى توجه شود در آيه فرمود:
و لكل وجهة هو موليها- البقره/ 148 اشاره به آئين و شريعت است مثل- شرعه- بعضىها گفتهاند واژه- جاه- مقلوب- وجه- است اما وجه براى- عضو- بدن و بهرهمندى بكار ميرود ولى جاه- فقط بهرهمندى معنوى است. وجهت الشيء- صورتم را به سوئى توجه دادم. فلان وجيه- او صاحب جاه و مقام است. آيه:
وجيها في الدنيا و الآخرة- آل عمران/ 45 عبارت- أحمق ما يتوجه- با حذف به و فتحه حرف ى- يعنى در هيچ كارى استقامت ندارد و مستقيم نيست. توجيه- در شعر حرفيست كه ميان الف تأسيس و حرف- روي- قرار گرفته.[۲]