ایجاد کردن (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی ایجاد کردن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «برأ»، «بدع»، «فطر»، «خلق»، «انشأ»، «ذرأ».

مترادفات «ایجاد کردن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
برأ ریشه برأ مشتقات برأ
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِۦ يَٰقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِٱتِّخَاذِكُمُ ٱلْعِجْلَ فَتُوبُوٓا۟ إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَٱقْتُلُوٓا۟ أَنفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ
بدع ریشه بدع مشتقات بدع
بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَىْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
فطر ریشه فطر مشتقات فطر
قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى ٱللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَىٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُوٓا۟ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ
خلق ریشه خلق مشتقات خلق
خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلْأَنْعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزْوَٰجٍ يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمْ خَلْقًا مِّنۢ بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَٰتٍ ثَلَٰثٍ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ ٱلْمُلْكُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ
انشأ ریشه نشأ مشتقات نشأ
وَهُوَ ٱلَّذِىٓ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا ٱلْءَايَٰتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ
ذرأ ریشه ذرأ مشتقات ذرأ
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ وَٱلْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَآ أُو۟لَٰٓئِكَ كَٱلْأَنْعَٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْغَٰفِلُونَ

معانی مترادفات قرآنی ایجاد کردن

«برأ»

اصل‏ بُرْء و بَرَاء و تَبَرِّي‏- ناراحت شدن از چيزى است كه مجاورت، و هميارى با آن ناپسند و مكروه و گلوگير است، و لذا مى‏گويند:

بَرَأْتُ‏ من المرض- بَرَأْتُ‏ من فلان- تَبَرَّأْتُ‏ و أَبْرَأْتُهُ‏ من كذا و بَرَأْتُهُ‏ و- رجل‏ بَرِي‏ء و- قوم‏ بُرَآء و بَرِيئُون‏.

كه در آيات زير افعال مختلف آن در معنى بيزارى و إنزجار و تنفّر بكار رفته است، خداى عزّ و جلّ فرمايد: (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏- 1/ توبه) و (أَنَّ اللَّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ‏- 3/ توبه) و (أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ‏- 41/ يونس)، (إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏- 4/ ممتحنه) و (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي‏ بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ‏- 26/ زخرف) و (فَبَرَّأَهُ‏ اللَّهُ مِمَّا قالُوا- 69/ احزاب) و (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا- 166/ بقره) كه تماما در معنى بيزارى است و البارى‏- در معنى ايجاد كننده، در وصف پروردگار بكار مى‏رود و خاصّ اوست مانند آيات (الْبارِئُ‏ الْمُصَوِّرُ- 24/ حشر) و (فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ‏- 54/ بقره).

بريّه‏ يعنى آفريده و مخلوق، گفته‏اند اصل واژه- بريّه- همزه است كه حذف‏ شده است مانند- بريت العود: چوب را تراشيدم، ناميده شدن مخلوق به- بريّه- براى اين است كه اصلش- مبريّه- يعنى اسم مفعول از- برى- است كه به معنى خاك است، چنانكه خداى فرمايد (خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ‏- 20/ روم) و (أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ- 7/ بينه) و (شَرُّ الْبَرِيَّةِ- 6/ بينه).[۱]

«بدع»

إبداع‏، همان إنشاء و آفريدن است كه بدون نمونه قبلى ايجاد و انجام شود، ركيّة بديع‏- يعنى حفره و چاه جديد و از همان واژه است، هر گاه كلمه بديع- در باره خداى تعالى بكار رود به معنى ايجاد و آفرينش چيزى است بدون مادّه و ابزار و بدون زمان و مكان، اينگونه آفرينش و إبداع خاصّ خداوند است.

واژه‏ بديع‏- به‏ مُبْدِع‏- يعنى ايجاد كننده گفته مى‏شود، مثل آيه‏ (بَدِيع‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- 117/ بقره) اسم مفعول آنهم مبدع است مثل حفره و چاه جديد يا- ركية بديع- البِدْع‏- براى اسم فاعل و مفعول هر دو بكار مى‏رود، در آيه (قُلْ ما كُنْتُ‏ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ‏- 9/ احقاف) كه گفته‏اند، معنايش، مبدع- و اسم مفعول است يعنى اوّلين رسولى نيستم كه خداوند فرستاده است و سابقه چنين امر بديعى نيز نداشته‏ام، عده‏اى گفته‏اند واژه- بدعا- در اين آيه اسم فاعل است يعنى من در آنچه مى‏گويم نخستين رسول نيستم.

معنى- بدعت‏- در مذهب، وارد كردن سخنى است كه گوينده‏اش و عمل كننده‏اش بر روش و سيره صاحب شريعت، و كتاب و سنّت و همچنين بر اصول محكم و استوار و نمونه‏هاى با خير و صلاح دين نباشد.

روايت شده است كه:«كلّ محدثة بدعة و كلّ بدعة ضلالة و كلّ ضلالة فى النّار

الإبداع‏ بالرّجل- يعنى پياده رفتن در وقتى كه در مركب سوارى آثار خستگى و ضعف ظاهر شده است.[۲]

«فطر»

اصل‏ فَطْر شكاف طولى است يعنى چيزى را از درازا بريدن، افعالش:

فَطَرَ فلانٌ كذا فَطْراً و أَفْطَرَ هو فُطُوراً و انْفَطَرَ انْفِطَاراً است:

آن را شكافت و دو نيمه شد.

در آيه: هَلْ تَرى‏ مِنْ‏ فُطُورٍ (3/ ملك) يعنى آيا در آسمانها شكافى و اختلالى مى‏يابى.

معنى واژه- فَطْر- يعنى فاصله و شكاف يا عيب و اختلال كه گاهى بر طريق فساد است و گاهى بر طريق صلاح، در آيه گفت:

السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا (18/ مزمل).

فَطَرْتُ‏ الشاةَ: با دو انگشت گوسپند را دوشيدم:

فَطَرْتُ‏ العجينَ: در وقتى است كه آرد را با آب مخلوط كرده و همان‏ وقت بدون تخمير شدن آنرا بپزى قبل از اينكه خمير ور آمده باشد، و از اين معنى است واژه- فِطْرَة.

فَطَرَ اللّهُ الخلقَ: همان ايجاد و آفريدن و ابداع آن است بر طبيعت و شكلى كه آماده فعلى و كارى باشد پس آيه: فِطْرَتَ‏ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها (30/ روم) اشاره‏اى از خداى تعالى است به آنچه را كه ابداع نموده و آفريده است و در آنچه كه در وجود مردم از گرايش به شناخت خداى تعالى متمركز ساخته و نهاده است.

فِطْرَة اللّه- همان نيرو و توانى است كه در انسان براى شناختن ايمانى كه در آيات زير اشاره ميشود تمركز داده است كه گفت:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ‏ (87/ زخرف).

الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ (1/ فاطر)

الَّذِي‏ فَطَرَهُنَ‏ (56/ انبياء).

وَ الَّذِي‏ فَطَرَنا (76/ طه) يعنى ما را ابداع و ايجاد كرد.

و در آيه: السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ‏ (18/ مزمل) صحيح است كه- انْفِطَار- اشاره به قبول چيزى باشد كه آن را ابداع كرده و بر ما بخشيده و افاضه نموده است.

فِطْر: ترك كردن روزه است، فعلش- فَطَرْتُهُ‏ و أَفْطَرْتُهُ‏ و أَفْطَرَ هو- است.

قارچ يا سماروخ را هم- فطر- گفته‏اند زيرا زمين را بسرعت مى‏شكافد و از آن خارج ميشود.[۳]

«خلق»

الْخَلْق‏، اصلش اندازه‏گيرى و تدبير و نظم مستقيم و استوار در امور است واژه‏ خَلْق‏ در معنى نو آفرينى و ايجاد چيزى بدون اينكه آن چيز سابقه وجودى داشته باشد و ايجادش بدون نمونه داشتن باشد بكار مى‏رود.

خداى فرمايد: خَلَقَ‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏- 73/ انعام).

يعنى: ابداع و ايجادشان نمود كه اين معنى بنا بدلالت و راهنمائى آيه‏ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- 17/ بقره) است، و همچنين: واژه- خَلْق‏- در معنى پيدايش و ايجاد چيزى بكار مى‏رود، مثل آيات‏ خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ- 1/ نساء).و خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ- 4/ نحل).خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ- 12/ مؤمنون).و وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ‏- 11/ اعراف) وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ- 15/ الرّحمن).

آيه اخير يعنى: (پريان را از شعله‏اى بى‏دود آفريد يعنى حرارت).

ولى آفريدن- خلقى- كه بمعنى ابداع و نو آفرينى است جز براى خداى تعالى نيست و لذا در باره تفاوت اين معنى ميان خود و ديگران، فرمود: أَ فَمَنْ‏ يَخْلُقُ‏ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ‏- 17/ نحل).

يعنى: (آيا آنكه مى‏آفريند همانند كسى است كه نمى‏آفريند و خود آفريده شده است پس آيا متذكّر نمى‏شويد و بياد نمى‏آوريد).

امّا آنچيزى كه در اثر تغيير دادن چيزى خلق و ظاهر مى‏شود و بوجود مى‏آيد خداوند آنرا بصورت خلق براى غير از خودش در پاره‏اى حالات قرار داده است مثل داستان حضرت عيسى (ع) آنچنانكه قرآن مى‏گويد:

وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي‏- 110/ مائده)- خلق- و آفريدن در عموم مردم به دو صورت بكار رفته است:

اوّل- در معنى تدبير امور و ساختن، چنانكه شاعر گويد:فلأنت تغرى ما خلقت و بع‏/ض القوم يخلق ثمّ لا يغرى‏ (شاعر زهير بن ابى سلمى است كه گويد: تو هر چه مى‏سازى و تدبير مى‏كنى ضايع مى‏كنى ولى گروهى از مردم مى‏سازند و ضايع نمى‏كنند).

دوّم- خَلْق‏ در معنى دروغ گفتن، در آيه: وَ تَخْلُقُونَ‏ إِفْكا 17/ عنكبوت) اگر گفته شود در آيه‏ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ‏ الْخالِقِينَ‏- 14/ مؤمنون) صحيح است كه دلالت بر ديگر مخلوقات غير از خداوند دارد و با واژه- خلق- وصف شده‏اند، معنايش اينستكه‏ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ‏- 14/ مؤمنون) يعنى خداوند نيكوترين تدبير كنندگان و حكم كنندگان است، يا اينكه آيه فوق بنابر تقديرى است كه معتقد بودند و مى‏پنداشتند كه موجودات غير از خدا نيز خلق مى‏كنند و ايجاد مى‏كنند پس بنابر آنچيزى است كه مى‏پنداشتند گويى كه مى‏گويد: حالا فرض كن و حساب كن كه آفريننده‏ها و ايجاد كنندگان ديگر نيز وجود دارند پس بنابر آنچه كه اعتقاد داريد خداوند از نظر نو آفرينى نيكوترين آنهاست، چنانكه فرمود:

خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ‏- 16/ رعد).

وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ‏- 19/ نساء).

واژه‏ خَلْق‏ در آيه اخير اشاره‏اى است به اخته كردن مردان و حيوانات يا بريدن ريش و از اين قبيل چيزها كه مى‏پنداشتند آن كارها خلقت جديدى است و نيز گفته شده: معناى آيه‏ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ‏- 119/ نساء) يعنى حكم خداى را تغيير مى‏دادند.

و آيه‏ لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ‏- 30/ روم) اشاره‏اى است به حكم و فرمان خداى كه‏ مقدّر كرده است.

و نيز گفته‏اند: لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ‏- 30/ روم) در حكم نهى است باين معنى كه آفرينش خداى را تغيير ندهيد.

و آيه‏ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ‏- 166/ شعراء) كنايه از وسيله تمتّع در همسران است.

و هر جا كه واژه- خَلْق‏- در توصيف سخن و كلام بكار رفته است مقصود دروغ گفتن است.

و بر اين اساس آيه‏ إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ‏ الْأَوَّلِينَ‏- 137/ شعراء).

و آيه‏ ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاق‏ 7/ ص) واژه- خَلْق‏- در معناى- مخلوق- يعنى موجود و آفريده هم بكار مى‏رود.

خَلْق‏ و خُلْق‏- در اصل يكى است مثل- شرب و شرب- و- صرم و صرم (قطع كردن و بريدن) ولى كلمه- خلق- مخصوص اشكال و اجسام و صورتهائى است كه با حواس درك مى‏شود و خلق ويژه قوا و سجايائى است كه با فطرت و ديد دل درك مى‏شود.

خداى تعالى گويد: وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ‏- 4/ قلم) و إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ‏- 137/ شعراء) كه خَلْقُ الْأَوَّلِينَ نيز خوانده شده، و خَلَاق‏- هم فضائل و بهره‏هائى است كه انسان با اخلاقش كسب مى‏كند. خداى تعالى گويد: وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ‏ خَلاقٍ‏- 200/ بقره).

فلان‏ خَلِيق‏ بكذا- يعنى او سزاوار آن است گوئى كه در آن حالت آفريده شده است مثل اينكه مى‏گوئى:

مجبول على كذا- يعنى بر آن روش سرشته شده است و فطرى اوست يا اينكه از نظر خلقت بسوى آن كشانده مى‏شود.

خَلَقَ‏ الثّوب و أَخْلَقَ‏- آن جامعه و لباس كهنه شد.

ثوب‏ خَلَق‏ و مُخْلَق‏ و أَخْلَاق‏- مثل- حبل أرمام و أرمات، يعنى ريسمانهاى بهم بسته شده و تابيده.

از عبارت- خَلُوقَة الثّوب فرسوده شدن جامه، لمس شدن، و پوشيده شدن زياد آن تصوّر مى‏شود. لذا در باره كوه مى‏گويند:

جبل‏ أَخْلَقُ‏ و صخرة خَلْقَاءُ- كوه و صخره سائيده و فرسوده شد.

خَلَقْتُ‏ الثّوب- يعنى لباس را با پوشيدن نرم و آماده كردم.

اخْلَوْلَقَ‏ السّحاب- ابر باران ريز شد مثل: خَلِيق‏ بكذا- شايسته آن است.

خَلُوق‏- هم نوعى از عطر و بوى خوش گياهى است (زعفران).[۴]

«انشأ»

نَشْ‏ء و نَشْأَة- يعنى بوجود آوردن چيزى و تربيت كردن آن، در قرآن فرمود:

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏- الواقعه/ 62 فعل اين واژه مثل- نَشَأَ فلان- است يعنى او را رشد كرد، جوان را هم كه رشد كرده و تربيت شده- نَاشِئ‏- ميگويند. در آيه فرمود:

إِنَ‏ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً- المزمل/ 6 در اين آيه ناشئه- همان قيام و بپا خاستن براى نماز شب است كه بگويد نماز شب بهترين گواه بر خلوص قلب و صدق ايمان است.

نَشَأَ السحابُ- ابر در هوا ظاهر شد و بتدريج متراكم شد. در آيه گفت:

وَ يُنْشِئُ‏ السَّحابَ الثِّقالَ‏- الرعد/ 12 واژه- إِنْشَاء- بمعنى ايجاد چيزى است با تربيت و رشد آن كه بيشتر در ايجاد حيات انسان گفته ميشود، در آيات: هُوَ الَّذِي‏ أَنْشَأَكُمْ‏ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ- الملك/ 23 و هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ‏- هود/ 61 و ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ‏- المؤمنون/ 31 و ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ- المؤمنون/ 14 و وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ‏- الواقعه/ 61)و يُنْشِئُ‏ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ- العنكبوت/ 20 همه آيات فوق در مورد ايجاد و آفرينشى است كه مخصوص خداوند است در آيه گفت: أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ‏ الْمُنْشِؤُنَ‏- الواقعه/ 72

كه در اين آيه ظاهر شدن و بيرون آمدن آبش را به ايجاد و ظهور انسان از نطفه و خاك تشبيه كرده است. در آيه گفت:

أَ وَ مَنْ‏ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ- الزخرف/ 18 يعنى كسيكه در زينت و زيور رشد ميكند و تربيت ميشود (مثل دختران) فرزندان خدا هستند!؟ كه بصورت- يَنْشَا- هم خوانده شده.[۵]

«ذرأ»

الذَّرْء: يعنى عينيّت بخشيدن خداى تعالى به آنچه را كه آفرينششان را مقدّم داشته است اظهارُ اللّهِ تعالى ما أَبْدَاهُ گفته مى‏شود:

ذَرَأَ اللّهُ الخَلْقَ: يعنى ظاهر موجودات و جرم و جسمشان‏ را ايجاد كرد.

خداى تعالى گويد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس‏ 179/ اعراف و آيه‏ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً 136/ انعام يعنى: براى خدا هم نصيبى از آنچه را كه او از زراعت و چهار پايان براى شما موجوديت داده است قرار دادند و آيه‏ وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ‏ فِيهِ‏- 11/ شورى آيه تَذْرَؤُهُ الرِّيَاحُ- 45/ كهف نيز خوانده شده. كه در قرآن‏ تَذْرُوهُ الرِّياحُ‏ بدون همزه است.

الذُّرْأَة: سپيدى موى سر و سپيدى نمك. مى‏گويند- مِلْحٌ‏ ذَرْآنِيٌ‏ نمك سپيد.

رَجُل‏ أَذْرَأُ و امْرَأَة ذَرْآء- مردى و زنى سپيد موى.

ذَرِئَ‏ شَعْرُه: مويش سپيد شد.[۶]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 265-264
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 246-245
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 73-71
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 636-632
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 341-339
  6. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 9-8