اکراه (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی اکراه

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «رغب عن»، «حصور»، «زهد».

مترادفات «اکراه» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
رغب عن ریشه رغب مشتقات رغب
وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَٰهِۦمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُۥ وَلَقَدِ ٱصْطَفَيْنَٰهُ فِى ٱلدُّنْيَا وَإِنَّهُۥ فِى ٱلْءَاخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ
حصور ریشه حصر مشتقات حصر
فَنَادَتْهُ ٱلْمَلَٰٓئِكَةُ وَهُوَ قَآئِمٌ يُصَلِّى فِى ٱلْمِحْرَابِ أَنَّ ٱللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَىٰ مُصَدِّقًۢا بِكَلِمَةٍ مِّنَ ٱللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ
زهد ریشه زهد مشتقات زهد
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍۭ بَخْسٍ دَرَٰهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا۟ فِيهِ مِنَ ٱلزَّٰهِدِينَ

معانی مترادفات قرآنی اکراه

«رغب عن»

اصل رغبت فراخى و گنجايش در چيزى است.

رَغُبَ‏ الشّي‏ءُ: آن چيز وسيع و گسترده شد.

حوض‏ رَغِيب‏: آبگير و حوض بزرگ.

فلان‏ رَغِيب‏ الجوف: او فراخ بطن است.

فرس‏ رَغِيبُ‏ العَدْو: اسبى كه با گامهاى فراخ و بلند مى‏دود.

الرَّغْبَة و الرَّغَب‏ و الرَّغْبَى‏: وسعت و توانايى در اراده و خواست.

خداى تعالى گويد: (وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَبا90/ انبياء).

زمانى كه گفته شود- رَغِبَ‏ فيه و رَغِبَ‏ إليه: علاقه و تمايل شديد را در آن اقتضاء ميكند.

خداى تعالى گويد: (إِنَّا إِلَى اللَّهِ‏ راغِبُونَ‏- 95/ توبه).

ولى اگر گفته شود- رَغِبَ‏ عنه- دورى و بى ميلى نسبت به چيزى را مى‏رساند، مثل آيه:

(وَ مَنْ‏ يَرْغَبُ‏ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ‏- 130/ بقره) (و كسى كه از كيش و شريعت ابراهيم رو گرداند كسى نيست مگر آنكه نفس خود به جهالت و نادانى متمايل كرده باشد).

و آيه (أَ راغِبٌ‏ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي‏- 46/ مريم) (آيا از- آلهه- و مورد پرستش من روى گردان هستى).

و- الرَّغِيبَة: بخشش بسيار، ناميدن بخشش فراوان به- رَغِيبَة يا از جهت پسنديدگى و تمايل و رغبتى است كه در اين واژه وجود دارد و در آن صورت از- رَغْبَة- مشتق شده است و يا به خاطر فراوانى و فراخى آن بخشش است كه از معنى اصل لغت يعنى وسعت مشتقّ شده است.

شاعر گويد:يُعْطِي‏ الرَّغَائِبَ‏ مَنْ يَشَاءُ و يَمْنَع‏ (با فراوانى و فراخى به هر كه مى‏خواهد مى‏بخشد و منع مى‏كند).[۱]

«حصور»

الحَصْر يعنى: در مضيقه و تنگنا قرار دادن.

خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ احْصُرُوهُمْ‏- 5/ توبه) يعنى بر آنان سخت گيريد.

و آيه (وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ‏ حَصِيراً- 8/ اسراء) حَصِيراً- يعنى حبس كننده.

حسن گفته است: معنى- حَصِيراً- مهادا است، يعنى زمين گود و فراخ.

گويى كه با لفظ حصير- در باره جهنّم مفهوم- الحصير المرمول يعنى حصيرى كه از ريگ پوشيده و در زير آن پنهان شد، فهميده مى‏شود.- حَصِير- را هم براى اينكه تار و پودش در يكديگر محصور شده است آنچنان گويند.

ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 498

لبيد گويد:و معالم غلب الرّقاب كانّهم‏/جنّ لدى باب‏ الحَصِير قيام‏

عبارت- لدى باب الحصير- در شعر لبيد يعنى بر درگاه آن صاحب قدرت و از اينجهت او را حصير يعنى محاصره شده و محبوس ناميده‏اند، كه چنين كس از نظر ديگر مردمان پوشيده است يا براى اينكه دربانان ديگران را از دسترسى باو منع مى‏كنند.

خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ سَيِّداً وَ حَصُورا39/ آل عمران).حَصُور- كسى است كه با پاك بودن از اثرات غريزه جنسى و دور كردن غلبه شهوت در خويش خواهنده و متمايل بزنان نيست و يا اينكه اين حالت از نظر عفّت و پاكدامنى و اجتهاد و زحمت است كه معنى قسمت اخير در آيه روشن است و بهمان جهت استحقاق ستايش و نام- سيّد- يعنى بزرگ را دارد (هر چند كه سپس ازدواج كرد).

حَصْر و إِحْصَار- يعنى محاصره كردن و ممانعت از راه خانه و زندگى.

إحْصَار- يعنى ممنوع بودن، هم در منع ظاهرى، مثل محاصره دشمن و هم منع باطنى، مثل بيمارى كه انسان را از خوردن بعضى غذاها مانع مى‏شود، امّا:

حصر- گفته نمى‏شود مگر در ممانعت باطنى، پس سخن خداى تعالى در آيه: (فَإِنْ‏ أُحْصِرْتُمْ‏- 196/ بقره) به دو مفهوم و دو امر حمل مى‏شود مثل آيه (لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏- 273/ بقره) و ديگر در مفهوم آيه (أَوْ جاؤُكُمْ‏ حَصِرَتْ‏ صُدُورُهُمْ‏- 90/ نساء) يعنى با بخل و ترس سينه‏هاى ايشان تنگ شد و اين حالات به- حصر صدور- تعبير شده است چنانكه به- ضيق صدر- يعنى تنگى دل نيز تعبير مى‏شود و نقطه مقابل و ضدّ اين حالت به واژه‏ هاى:

البرّ و السّعة- يعنى نيكى و فراخناكى يا سعه صدر تعبير شده است.[۲]

«زهد»

الزَّهِيد: چيز كم و اندك.

و- الزَّاهِد في الشّى‏ء: كسى كه از چيزى روى گردان و بى ميل باشد و به اندك آن خشنود.

الرَّاضِي منه بالزَّهِيد: خشنود به كم.

در آيه: (وَ كانُوا فِيهِ مِنَ‏ الزَّاهِدِينَ‏- 20/ يوسف).(مربوط به كاروانيانى است كه حضرت يوسف (ع) را از چاه در آوردند، وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ‏ الزَّاهِدِينَ‏: او را به بها اندك و درمهاى چند فروختند در حالى كه به آن بى اعتنا بودند).[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 87-86
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 499-497
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 157-156